۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

شیادی با تاریخ، روز دانشجو ـ چه فرقی است بین ۱۶ اذر ۳۲ و ۱۴ اذر ۳۰؟


چرا جبهه ضد ملی علاقه ای به ۱۴ اذر ۳۰ ندارد؟ چرا توده ایها علیرغم تلفات و خسارات سنگین در چنین روزی علاقه ای به اطلاع رسانی یا حتی افشاء ان ندارند؟


سوال مهم این است که در ۱۶ اذر، چرا فقط این سه دوست صمیمی- شریعت رضوی و بزرگ نیا  و قندچی- علیرغم تیراندازی شدید( بزعم اقایان) کشته شدند؟ حزب توده سابقه درخشانی! از اینگونه عملیات در مورد محمد مسعود و حسام لنکرانی ومحسن صالحی، داریوش جعفری، پرویز نوایی و آقابرار فاطری داشته است! در این زمان  سازمان نظامی حزب توده هنوز کشف نشده بود و جنایتکاری چون خسرو روزبه هنوز دستگیر نشده بود!


کشف سازمان نظامی حزب توده و انبار مهمات ان






بالاخره پيشوا هم در مجلس به سخنراني مي‌پردازد, اطلاعات در روز بيستم آذرماه ۱۳۳۰ حاوي سخنراني ايشان است که از جمله فرموده‌اند: «من مي‌خواهم بگويم که اگر اين آقايان ميتينگ‌ دهندگان وطن پرست هستند نبايد در اين موقع دولت وارد انجام يک امر مهمي است به تظاهر بپردازند, بنابر اين اگر بعضي از آن‌ها اگر صدمه‌اي هم رسيده باشد به هيچ وجه متأسف نيستم, دوره ۱۶>جلسه ۲۱۲>صفحه ۱۲
 از لحظ پیشوا کشتار و صدمه یکی است و پیشوای مردمی  از کشتارمردم متاسف نیست!


 ۱۴ اذر ۳۰



در روز چهاردهم آذرماه ۱۳۳۰  فاجعه ديگري از سوي حکومت ملي کارگرداني ميشود, بسيج ارازل و اوباش براي سرکوب مخالفان و نام بردن از نيروي ضربتي چاقوکشان به عنوان «مردم آگاه» و «توده خشمگين» (يا چنانچه حکومت اسلامي دوست دارد «امت حزب الله» و «جوانان غيور اسلام»),صورت مذاکرات مجلس در نقل قولي  از اطلاعات هفدهم آذرماه ۱۳۳۰ آورده است٬ منعکس است, ابتدا به سخنان آشتياني‌زاده توجه کنيد:

«روز چهاردهم آذر جنایت دیگری بوقوع پیوست که افتضاح ننگ آن سراسر عالم را فرا گرفت (صحیح است)
این بار دیگر آقای دکتر مصدق نمی توانند بگویند از ماجرا بی خبر بوده اند روزنامه نیمه رسمی کیهان در شب فاجعه اطلاع داد که تصمیم بتیر اندازی با حضور نخست وزیر گرفته شده است . 

ما تصور می کردیم تحریکات عمدی شهربانی درسرتاسر شهر عصبانی کردن جوانها و ریختن چاقو کشها بدبیرستان های دختران و پسران وهجوم اوباش هر روز بجوانها بیگناه مردم تهران بر اثر سیاست جنایت آلود سرلشگر مزینی است ولی معلوم شد که سیاست تحریک مردم ،‌وهجوم اجامر و اوباش ،‌تجهیز چاقوکش و غارت منازل و مغازه های کسبه و پیشه وران بیگناه و مصدوم کردن مخالفین دولت ریشه عمیق تری دارد و مربوط بریاست شهربانی نیست نقشه ترور کردن ،خفه کردن ، ترساندن ، تهمت زدند و فحش دادن بنام تودة و نفتی هر کس که مخالف دولت است و بطور کلی نابود کردن هر کس که نفس بکشد در واقع شعار این حکومت است,,,, آقاي مصدق تحمل ندارد مخالفين‌اش حرف بزنند٬ چيز بنويسند٬ ميتينگ بدهند٬ تظاهر کنند؟ اگر شما معتقديد که قاطبه مردم پشتيبان شما هستند پس چرا از ميتينگ مخالفين جلوگيري مي‌کنيد؟ چرا چاقوکش تجهيز مي‌کنيد؟ چرا آدم مي‌کشيد؟ چر در کمال ناجوانمردي کاميون‌هاي پليس را بر روي انبوه مردم اعم از ان و مرد و بچه حتي در پياده‌روها مي‌رانيد؟ اگر مردم طرفدار شما هستند از چندهزار جوان چه ترسي داريد؟ تمام مردم تهران روز پنجشنبه ديدند که کاميونهاي پليس٬ چاقوکش‌هاي معروف و لات‌هاي جنوب شهر را بار مي‌کردند و آن‌ها را مجهز به چوب و چماق کرده و در ميان صفوف دانشجويان کسيل مي‌کردند و چون چاقوکشها جرأت حمله نداشتند پاسبان‌ها و سربازها به کمک آ‌ن‌ها با قنداق تفنگ و سرنيزه سر و دست مردم را مي‌شکستند تا چاقوکش‌ها بتوانند مردم را بزنند, مسخره‌تر از تمام اين قتل و غارت‌ها از يک طرف اظهار تشکر شهرباني از چاقوکش‌ها به عنوان مردم شرافتمند پايتخت است و از طرف ديگر اقرار آقاي نخست‌وزير به غارت روزنامه‌ها و,,, و تعهد ايشان به پرداخت غرامت آن‌هاست. دوره ۱۶>جلسه ۲۱۱>صفحه ۲


روزنامه اطلاعات دو روز بعد٬ يعني ۱۹ آذرماه ۱۳۳۰, يکي از ياران نزديک مصدق بنام فولادوند٬ از طرفداري قبلي خود از دکتر مصدق و گرفتار آمدن خود و برادرانش به تيغ غضب چاقوکشان ملي ياد مي‌کند:
«در کابینه دکتر مصدق من هميشه به ايشان احترام مي‌گذاشتم من که پدرم در راه آزادي گلوله خورد و در زمان حکومت رزم‌آرا هم فحش ناموس داده‌اند ولي به خاطر ايشان به حکومت رزم‌آرا رأي ندادم و من در دوره پازنزدهم مجلس از آقاي دکتر مصدق حمايت کردم ولي نمي‌دانم حالا من و سه برادر چه کرده‌ايم و مال کي را خورده‌ايم که گرفتار چاقوکش‌هاي دکتر مصدق شده‌ايم»


پروفسور سپهر ذبيح٬ ايران در دوره دکتر مصدق٬ ص ۶۰: «۱۴ آذر ۱۳۳۰ تظاهرات خونيني در خيابانهاي تهران و در جلوي ميدان بهارستان از سوي حزب توده صورت گرفت و توده‌اي‌ها به شدت از حکومت مصدق انتقاد کردند,,, گروهي از چماق‌داران به رهبري شعبان جعفري به طرفداري از حکومت و با اطمينان از حمايت پليس٬ ادارات و روزنامه‌هاي مُخالفان و دفاتر حزب توده را آتش زدند»


علي بهزادي٬ شبه خاطرات٬ جلد اول٬ صص ۱۸۳-۱۸۶: «از آغاز حکومت مصدق تا دي ماه ۱۳۳۱ شعبان جعفري با دارو دسته‌اش در سخنراني‌ها و تظاهرات خياباني با جبهه ملي همکاري داشت و بعضي اوقات کنار دکتر فاطمي به عنوان بادي‌گارد ديده مي‌شد»


فخرالدين عظيمي٬ بحران دموکراسي در ايران٬ صفحه ۳۷۳ مرجع: کيهان ۱۶ آذر ۱۳۳۰: «ساعاتي بعد در همان روز يک تظاهرات غالبا دست راستي صورت گرفت که با غارت و تاراج و سوزندان دفاتر روزنامه‌هاي توده‌اي همراه بود, اغتشاشات مزبور که پليس چشمانش را در برابر آن برهم گذاشته بود٬ از جانب گروهي از پيروان بقايي رهبري مي‌شد که ادعا ميکردند پشتيبان دولت‌اند, گروه مزبور شامل عده‌اي از چاقوکش‌هاي حرفه‌اي از جمله شعبان جعفري بود که بعدها در فعاليت عليه دولت مصدق اجير شد, امير کلالي٬ وزير کشور و رئيس شهرباني٬ و از طريق شخص مصدق کاملا در جريان قرار داشتند,»


وزنامه اطلاعات درروز يکشنبه هفدهم آذرماه ۱۳۳۰ جريان مذاکرات مجلس را نقل کرده است, آشتياني‌زاده نماينده مجلس در سخنراني خود٬ مقايسه‌اي با دوران رضاخاني کرده و اظهار تعجب ميکند که چرا در مقايسه با آن دوران٬ آدمکشي در دولت پيشوا بمراتب سهل‌تر و دامنه‌دارتر است:

«شاه سابق وقتى که به لقب سردار سپه و رياست وزرائى رسيد و مى‏خواستند با دست او در مملکت جمهورى بسازند، مردم به پشتيبانى از مدرس و مخالفت با جمهورى روز دوم فروردين آن ميتينگ بزرگ و تظاهرات عظيم فراموش نشدنى را بر ضد جمهورى برپا کردند و تمام ميدان بهارستان و محوطه داخل مجلس از جمعيت پر شده بود اما تا رئيس دولت به نفسه مورد حمله قرار نگرفت و بر سر و شانه‏اش سنگ و آجر نزدند فرمان حمله به يک فوج نظامى که همراه خود آورده بود نداد، در حالى که با تربيت ارتشى و خوى نظامى که سردار سپه داشت انتظار مى‏رفت که خيلى [بیش از] از آنچه که شد بکند و در آخر فاجعه با حساب دقيق معلوم شد که مجروحين تعدادشان از ۱۲ نفر و مقتولين از ۲ نفر تجاوز نمى‏کند, حالا بفرمائيد که چطور شد، حکومت سردار سپه آن روز را بايد دوره ديکتاتورى ناميد و حکومت شما را با اين قتل عام‏هاى پى در پى و ايجاد رژيم پليس و ارعاب، دوره مشعشع آزادى و حکومت قانونى بناميم, مگر آقاى دکتر مصدق حکومت‏هاى ساعد و صدرالاشراف را براى جزئى‏ترين خطائى به باد حمله و انتقاد نمى‏گرفتيد؟ تمنا دارم بفرمائيد در کدام از اين ادوار مردم تهران چنين روزهاى خون‏آلودى را ديدند؟



مصدق: به هيچ وجه متأسف نيستم!

بالاخره پيشوا هم در مجلس به سخنراني مي‌پردازد, اطلاعات در روز بعد يعني بيستم آذرماه ۱۳۳۰ حاوي سخنراني ايشان است که از جمله فرموده‌اند:

«من مي‌خواهم بگويم که اگر اين آقايان ميتينگ‌دهندگان وطن پرست هستند نبايد در اين موقع دولت وارد انجام يک امر مهمي است به تظاهر بپردازند, بنابر اين اگر بعضي از آن‌ها اگر صدمه‌اي هم رسيده باشد به هيچ وجه متأسف نيستم,»



مصدق در سخنان ِ خود در مجلس، مطلقا به موضوع هائی که در باره ی حوادث ِ ۱۴ آذر از سوی ِ نمایندگان مطرح شده بود پاسخی نداد. نه به اعلامیه ی شهربانی ِ کل ِ کشور در باره ی همکاری ِ مردم ِ شرافتمند و میهن پرست ِ تهران با پلیس، نه به حضور ِ چاقوکش های ِ دولتی و لات های جنوب ِ شهر با چوب و چماق در این حادثه، نه به این که کامیون های پلیس به این افراد چوب و چماق می دادند تا به محل های معینی حمله ببرند و پلیس نیز عملا ار آنان حمایت می کرد، نه به استخدام ِ شعبان جعفری تقریبا کمتر از یک ماه پیش از حادثه ی ۱۴ آذر به دستور ریاست ِ کل شهربانی و از محل ِ بودجه ی محرمانه، نه به حضور ِ شعبان جعفری و اعوان و انصارش در حمله به دفتر ِ روزنامه ها و ساختمان ها، نه به این که چرا دفتر ِ روزنامه های مخالف ِ دولت اعم از وابسته به حزب ِ توده و غیر ِ توده ای ِ مورد ِ حمله و غارت قرار گرفته اند، نه به این که چرا تئاتر ِ سعدی که موسسه ی هنری ِ بزرگی بود و نه باین موضوع که در روز ِ پیش از حادثه، روزنامه ی کیهان اطلاع داده بوده است که “تصمیم به تیراندازی با حضور ِ نخست وزیر گرفته شده است…”



بيگمان بياد داريد که تمامي سرکوبهاي جمهوري اسلامي هم همين منطق بکا ر رفته است: «در اين شرايط حساس که ,,,», رويهمرفته استفاده‌ کنندگان از خشونت قانوني و غير قانوني براي سرکوب مخالفان٬ توسل به حساس بودن اوضاع و در جريان بودن توطئه‌هاي و تهديدهاي واقعي يا واهي( بويژه انواع خارجي آن) را در امر توجيه سرکوبگري خود٬ مفيد ميشمارند, براي بررسي جنايات سازمان يافته ۱۴ آذرماه ۱۳۳۰ هم کمیسيوني تشکيل مي‌شود, متن گزارش در دو شماره پياپي٬ دوشنبه نهم و سه شنبه دهم دي‌ماه ۱۳۳۰ روزنامه اطلاعات چاپ شده است, در جاي جاي گزارش مزبور حضور دولت و شهرباني ملي پيشوا به عنوان سازمانگر اصلي جنايات٬ قابل مشاهده است, عدم مداخله نيروهاي شهرباني در قتل و غارت در روز روشن به کرات در گزارش کمیسيون آمده است, به عنوان مثال:

«از اظهارات تيمسار نخعي در مورد حمله مهاجمين به دفاتر روزنامه‌هاي سياسي طلوع و فرمان چنين استناد ميشود که در حين غارت محل‌هاي مزبور تيمسار دانش‌پور رسيده و با وجود اين که عده‌اي از افراد پليس در دسترس نام‌برده بوده‌اند٬ اقدامي نگرديده و پس‌از حضور سرتيپ نخعي نيز مهاجمين جلب نشده‌اند,»

شهرباني دولت ملي هم هنوز تا تاريخ ارائه گزارش کميسيون٬ يعني ۲۶ روز بعد از واقعه از انجام تحقييقات لازم خودداري کرده و به ذکر نام «افرادي خردسال به عنوان مهاجم» بسنده کرده است,اسامي چاقوکشان مهاجم و رهبران لشگر جرار اوباشان پايتخت٬ تنها از زبان متضررين از جرم٬ گزارشات شهرباني را مزين کرده‌اند:

«فقط بعضي از متضررين از جرم٬ افرادي را به نام و عناوين شعبان جعفري (بي مُخ)٬ عشقي٬ عباس کاووسي٬ حسن عرب٬ شهميرزادي (چاقوکش) و حسين مافي٬ صمن شکوائيه و توضيحات خود نام برده‌اند,,,»

چنانچه در کتاب خانم سرشار هم منعکس شده٬ شعبان جعفري٬ عليرغم ثبوت جنايي قتل و غارت بعداز ملاقات با عاليترين رهبران فکري و سياسي جبهه ملي يعني آقايان مکي و دکتر شايگان آزاد ميشود



” پس از این حادثه مدیران ۲۱ روزنامه ی غیر توده ای، با صدور ِ دو اعلامیه، به دلیل ِ عدم ِ وجود ِ امنیت، به طور ِ دسته جمعی نخست در مجلس ِ شورای ملی و سپس در مجلس ِ سنا متحصن گردیدند. در اعلامیه ی یکی از این دو دسته نوشته شده بود: ” تا موقعی که این اوضاع ِ هرج و مرج ادامه دارد و دولت و قوای ِ شهربانی اجامر و اوباش را تحت ِ حمایت ِ خود قرار می دهد در خانه ی ملت متحصن باشیم…” (کوهستانی نژاد، ۱۲۶-۱۲۸).


16 آذر 1332 

در 16 آذر 1332 ( هفتم دسامبر 1953) دانشجويان دانشگاه تهران به منظور اعتراض به تجديد روابط سياسی بين ايران و انگليس (توجه کنيد اعتراض به تجديد روابط با انگليس) کلاس های درس را تعطيل نموده و به تظاهرات وسيعی بر عليه اين تصميم پرداختند و متعاقبا در زد و خورد و درگيری که بين آنان و ماموران حکومت نظامی رخ داد سه نفر دانشجو به قتل رسيدند و از آن به بعد، سالروز اين حادثه تا پايان سال 1357 که رژيم سلطنتی واژگون گرديد هر سال بهانه ای موثر برای برگزاری تظاهرات ضد دولتی گرديد.

۱-بلوا گری و خود مردم بینی:دولت تصمیم گرفت ابتدا روابط سیاسی ایران و انگلیس که از پاییز 1331 به اهتمام مصدق قطع شده بود، ‌در محیط آرام دوباره تجدید گردد. نهضت مقاومت و رهبری آن نیز قصد داشت، صدای اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برساند و تلاش انگلیس و امریکا را که می‌خواستند، با مشروع جلوه دادن رژیم کودتا (دولت زاهدی) امتیازات مورد نظر خود را از حکومت،‌ زاهدی در محیط آرام و بدون سر و صدا به دست آورند، خنثی سازد. اجرای این برنامه به عهده کمیته هماهنگی و دانشگاه گذاشته شد.نجاتی، غلامرضا، تاریخ بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب) ج 1، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ سوّم، 1371، ص 112.
به بهانه خنثی سازی ! جوانان فریب خورده را به کشتن دادند!  دیگران را  به کشتن دادن، این است هنر جبهه ضد ملی 


۲-تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران، ‌به عنوان اعتراض به ورود «دنیس رایت» کاردار جدی سفارت انگلیس در ایران، ‌از روز 14 آذر 1332 آغاز گردید.
بنابراین ربطی به ورود نیکسون و امریکا نداشت!

۳-امیرخسروی درمورد ۱۶ اذر ۳۲ میگوید که قبل از ۲۸ مرداد، توده‌ای‌ها و جبهه‌ای‌ها بیشتر در تقابل با همدیگر بودند و جو نامساعدی میان این دو نیروی سیاسی در دانشگاه وجود داشت. اما بعد از کودتا وقتی حزب توده خطای سیاسی خود را تصحیح کرد و رفت به سوی دانشجویان جبهه ملی، اختلاف‌ها کنار گذاشته شدند و آنها کمیته‌های مشترکی تشکیل دادند. از سه کشته شده دو تن توده ای و یک تن منتسب به جبهه ملی بود.
چه ائتلاف میمونی که میوه ان انقلاب اسلامی شد!

۴-امیرخسروی در پاسخ به این پرسش که آیا مطبوعات هنوز آنقدر آزادی داشتند که حادثه شانزدهم آذر را هم منعکس کنند، می‌گوید: «پس از ۲۸ مرداد هیچ گونه نشریه‌ای که آزاد و هم‌زمان علنی باشد وجود نداشت. روزنامه‌ها محدود به اطلاعات و کیهان شده بودند. نشریاتی مانند «فرمان» یا «داد» که مال عمیدی‌نوری بود و سایر روزنامه‌های طرفدار رژیم کودتا منتشر می‌شدند و این‌ها طبعا چنین حوادثی را منعکس نمی‌کردند. روزنامه مردم در می‌آمد که مخفی بود و زیرزمینی چاپ و پخش می‌شد و حوادثی از این قبیل را بازتاب می‌داد.»

و اما اسناد و تاریخ چه می گویند:
متن کامل گزارش روزنامه اطلاعات در شماره روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بدین شرح است:
مقارن ساعت ده و ربع بامداد امروز از طرف عده‌ای از دانشجویان تظاهراتی در دانشگاه علوم صورت گرفت که بلافاصله ماموران فرمانداری نظامی متظاهرین را متفرق ساختند و سیزده نفر از دانشجویان را دستگیر کردند. پس از آن در حوالی دانشکده فنی نیز از طرف چند نفر از دانشجویان منتسب به احزاب چپ تظاهراتی انجام شد و چون تظاهرکنندگان با اخطارهای ماموران انتظامی متفرق نشدند و در برابر ماموران مقاومت می‌کردند بر اثر تیراندازی ماموران ۳ نفر مجروح شدند و هفده نفر هم دستگیر گردیدند.
سایت بازتاب و چمران نیز اذعان دارند:علی رغم فضای رعب و وحشت و بسته بودن بسیاری روزنامه های خصوصی،فضای جراید آن ایام هم نقل دکتر چمران را تأیید می کند.فردا و پس فردای روز 16 آذر،جراید ضمن دلداری به دانشجویان ......

محمد ترکمان«مجله خواندنی‌ها در تاریخ بیست و یکم آذر وقتی به واقعه دوشنبه گذشته شانزدهم آذر اشاره می‌کند، از آن به عنوان اعتراضات علیه تجدید رابطه با انگلستان یاد می‌کند و نیز روزنامه شاهد (روزنامه بقایی) در روز هجدهم آذر می‌نویسد؛ روز نیکسون، خرابکاری توده‌ای‌ها. «

بنابراین امیرخسروی درست نمیگوید








                     مطبوعات ان زمان به این موضوع پرداختند



                                                  شریعت رضوی و بزرگ نیا  و قندچی

سوال مهم این است که چرا فقط این سه دوست صمیمی علیرغم تیراندازی شدید( بزعم اقایان) کشته شدند؟ حزب توده سابقه درخشانی! از اینگونه عملیات در مورد محمد مسعود و حسام لنکرانی ومحسن صالحی، داریوش جعفری، پرویز نوایی و آقابرار فاطری داشته است! 






                                   تظاهرات بزرگداشت ۱۶ اذر در دوران استبداد ستمشاهی! سال ۱۳۵۱

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

شیّادی باتاریخ


فردی بنام احمد افرادی  مطلبی پر از پیش فرض های چاپلوسانه و  پر ایراد در مثلا نقد کتاب دکتر جلال متینی مرتکب شده است. نمونه« نقشِ تأثير گذارِ دکتر محمد مصدق«! واقعیت این است که مطالب اقایان افرادی و امینی انقدر ایرادات اساسی دارد که نقد انها صبر ایوب و عمر نوح میخواهد!  اما برای اینکه مانند توده ایها به یاوه گویی متهم نشوم، فقط یک قسمت بسیار کوچکی از مطلب ایشان را نقد میکنم:

 در مورد تخلف مصدق در شرکت غیرقانونی در انتخابات مجلس اول،این جمله مصدق  مورد استناد افرادی است:
« برای من [ مصدق ] نيز سهل بود که مثل بعضی از همقطارانم به نمايندگی يکی از طبقات وارد مجلس بشوم و آن چيزی که مانع از هراقدام گرديد، نداشتن سن سی سال بود. ولی بعد که اعتبارنامه ی بعضی از نمايندگان کمتر از سی سال به تصويب رسيد من نيز به فکر افتادم »

 اینکه انسان  برای توجیه خلاف خود به خلاف شخص دیگری استناد بکند جای دفاع نداردو بسیار اشتباه است . این چه استدلالی است که چون فلانی خلاف کرد منهم مجازم بکنم!
 جناب افرادی هم که توجیه در توجیه میکند.
-----------------------------------

مصدق می نویسد:  آن چيزی که مانع از هراقدام گرديد، نداشتن سن سی سال بود
 ایشان غیرقانونی در انتخابات شرکت کرد و مدرک هم جعل کرد! دیگر چه اقدامی میخواست بکند؟
-------------------------------------
نکته بعد مصدق میگوید«ولی بعد که اعتبارنامه ی بعضی از نمايندگان کمتر از سی سال به تصويب رسيد من نيز به فکر افتادم»
 مصدق راجع به انتخابات مجلس اول صحبت میکند و قبل از ان انتخاباتی نبوده که اعتبار نامه ای تصویب شود و ایشان بعدش به فکرشرکت در انتخابات بیفتد!
یا
 اعتبار نامه زمانی بررسی میشود که انتخابات پایان یافته است! یعنی مصدق پس ازشروع مجلس اول تصمیم به شرکت در انتخابات ان گرفته؟!
------------------------------------




امامهمترین نکته این است که ایشان سنش را بالای سی سال جعل کرده بود حالا یا انجمن نظارت بر انتخابات نفهمیده بود یا پارتی بازی کرده بود، به هرطریق درانتخابات شرکت کرد و از طبقه اعیان انتخاب شد! اما در مجلس  نماینده کرمان  مچش را گرفت و تقلبش کشف شد و اعتبار نامه ایشان «رد شد» نه اینکه ایشان«صرف نظر»کنند!
-------------------------------------

نکته بعدی تقی زاده متولد شهریور ۱۲۵۶ است نه مهرماه ۵۷ و در موقع شروع مجلس اول در ۱۴ مهرماه ۱۲۸۵ سی سال قمری را داشته !
کاتوزیان هم در سيّدحسن تقي زاده: سه زندگي در يک عمر تاکید دارد تقی زاده سی سال را داشته:
درگيرودارمشروطه خواهي هنوز بيش از سی سال قمری نداشت که به نمايندگي تبريز در مجلس اوّل انتخاب شد
-------------------------------------

جالب است که ایشان را «دکتر محمد خان مصدق السلطنه» در لیست اسامی نمایندگان دوره اول معرفی کرده اند. در صورتی که دوسال بعد ۱۲۸۷ بخارج برای تحصیل دکترا میرود(در حقیقت بخارج تبعید شد! علت انرا در صورت جلسات مجلس می یابید).کردان را مسخره نکنیم. جعل عنوان و مدرک، بنیان گذارش کردان نبود و سابقه اش  به قرن قبل برمی گردد!







اینهم از پایان نامه ی دکترای مصدق که تاریخ   ۱۹۱۴ معادل ۱۲۹۳ شمسی را نشان میدهد!

-------------------------------------