۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

چقدر حقیر، چقدر دنی! چاپلوسان بنی صدر! - نان بازویتان را بخورید

چاپلوسی تهوع اور یکی ازحواریون بنی صدر. نون بازویت را بخور!

مرگ بر کودتای سنگین و چاپلوس پرور ۲۸ مرداد!
یکی از کثیفترین نتایج کودتای  سنگین ۲۸مرداد پروراندن فرهنگ چاپلوسی و قیمه خوری بود!





اینهم فیلمش


   


۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

هیاهو برای هیچ یا کوهی که موش زایید! در حاشیه فیل هواکردن اسناد مجددا جدید! سیا

پیروز مجتهد زاده مطلب بسیار جالبی در رابطه با هیاهوی اسناد جدید! سیا که هر چند سال مجددا ازاد میشوند! در فیسبوک نوشته که در زیر می اید:



                                   امریکا و از سر گیری داستان کودتای 28 مرداد
                                                 برای ما ایرانیان
اژ: پیروز مجتهدزاده


برای چند دهه ایرانیان بر این باور بوده و هستند که سیاست پدر و مادر نمی شناسد، به ویژه اگر آن سیاست، سیاست امریکایی یا انگلیسی باشد.  به گفته دیگر، بر اساس این باور در عالم سیاست، به ویژه سیاست بازی های امریکایی و انگلیسی چیزی به نام صداقت و شرافت و امانت داری، مردم دوستی و اخلاق وجود ندارد و آنچه هست "مصالح سیاسی روز" است و بس. اگر آنان بخواهند فردی را خراب کنند حاضرند او را به خود ببندند و اگر بخواهند ملتی را خراب کنند حاضرند فرد را قهرمان مبارزه علیه خود اعلام کنند. آیا من با این دیدگاه موافقم؟  تا حدودی! ولی تردیدی ندارم که در عالم سیاست هیچ کس به فکر "حق" و "حقیقت" و "حقانیت" برای دیگری نیست و هیچ دولتی وقت خود را برای روشنگری در راه منافع ملی ملت دیگر بیهوده نمی کند. به این دلیل در حیرت شدم هنگامی که در اوج همهمه های تکراری رسانه های انگلیسی و امریکایی مانند بی بی سی و صدای امریکا در تقبیح کار دولت خودشان در سرنگونی ایجاد کننده شرایطی که باقیمانده ثروت نفتی ایران با قرارداد کنسرسیوم تحویل انگلیس و امریکا گردید، ناگهان اعلام شد که سی آی ای  (سیا) وانمود کرده است که اسناد و اسرار مربوط به "کودتای 28 مرداد" برای اولین بار افشا می شود. 

آشکار است که این اقدام توجه ناظران منتقد را جلب می کند که چه شده و چه اسراری هویدا گشته است که اینچنین مورد استقبال مصدق ستایان و حامیان آنان در بی بی سی و صدای امریکا قرار گرفته است. به اسناد منتشر شده در سایت اینترنتی آرشیو سی آی ای CIA به مشخصات زیر مراجعه کردم و آنچه را که یافتم جز شدت یافتن حیرت نشد که باز چه شده است که کهنه های تکرار شده 60 سال گذشته این بار زیر عنوان افشاگری سی آی ای در تایید دست داشتن در "کودتای 28 مرداد 1332" بازهم تکرار می شود؟ سایت انتشار دهند این اسناد عبارت است از:

National Security Archive Electronic Briefing Book No. 435, Posted – August 19, 2013  

در بررسی مطالب منتشر شده در کمال حیرت دیدم که سی آی ای در مقدمه شاهکار جدیدش صراحت دارد که مطالب منتشر شده در واقع همان اسناد TPAJAX است که Donald Wilber عضو برجسته سی آی ای در تدوین طرح آژاکسOperation Ajax تهیه کرده و در دو نوبت منتشر نمود. عنوان رسمی فارسی دومین انتشار این طرح "تغییر رژیم: سرنگون کردن نخست وزیر ایران، مصدق، گزارش کودتای 1953 ایران (نوامبر 1952- اوت 1953)" نام دارد که من هم در مقالات پیشین به تفصیل مورد استفاده قرار داده بودم: 

  
Donald Wilber, Regime Change in Iran, Overthrow of Premier Mossadeq of Iran, Special Report on the Iranian Coup of 1953, New York Times, 16 Apr. 2000                                     
همچنین تایید شده است که اسناد جدید شامل مطالبی است از کرمیت روزولت Kermit Roosevelt مامور اجرای طرح آژاکس در تهران که در کتاب خاطرات او زیر عنوان "ضد کودتا: تلاش برای کنترل ایران =Countercoup; the struggle for control of Iran, McGraw-Hill; First Edition, August 1979. منتشر گردید.
اولین نکته شایان توجه در این رابطه اینکه با تبلیغ عنوان "دخالت در کوتای 28 مرداد 1332 مورد تایید سی آی ای قرار گرفته است" سعی شده است در جنگ روانی – سیاسی جدید به ایرانیان وانمود شود که این موضوع تا حالا مورد انکار بوده است و حالا سی آی ای دلش برای تاریخ ایران سوخته و می خواهد حقایق را برملا کند. با توجه به این حقیقت که دخالت سی آی ای در رویداد های مرداد 1332 از همان روز اول مورد تایید همه ناطران بوده است، این اقدام جدید نمی تواند جز شگردی باشد برای تداوم سناریو سازی های دیرین که ایران و ایرانی را به شرایط امروز دچار کرده است. همه ناظران برای همیشه تایید داشته اند که سی آی ای امریکایی با دخالت بسیار محدود ولی بی جا و دیرهنگامش در رویدادهای 28 مرداد 1332 برای سرنگون کردن دولتی که سه روز قبل عزل شده و به گونه غیر قانونی ادامه حیات می داد، در حقیقت خواسته است آن اقدامات قانونی بر علیه کودتای 25 مرداد را به نام خود بدنام سازد و از حرمت قانونی یک "ضد کودتای" مشروع بیاندازد.  
دخالت دستگاه اطلاعاتی امریکایی و انگلیسی در ماجرای مرداد 1332 از سال انتشار گزارش اول ویلبر به صورت کتاب در ماه مارس 1954 توسط سی آی ای و از سال 1979 با انتشار خاطرات کرمیت روزولت بر ملا شده و در دسترس بوده است و من در مقاله بارها منتشر شده ام تحت عنوان "در شش دهه گذشته بر ما چه گذشته است؟: آیا 28 مرداد کودتا بود یا ضد کودتا؟ قسمت های مهم این اسناد را مورد بررسی قرار داده ام و برای تجدید خاطره خوانندگان ارجمند آن بخش از مقاله یاد شده که به برسی این اسناد مربوط می شود را در اینجا تکرار می کنم. ولی پیش از پرداختن به محتوای مربوطه در مقاله یاد شده ضروری است اشاره شود که در جست و جوی چرایی این شگرد جدید امریکایی ها دوستی گفت شاید هدف این بوده است که ایالات متحده می خواهد با انتخاب حجت الاسلام دکتر حسن روحانی برای خوشایند دولت جدید و تشویقش به مذاکره متوسل به چنین اقداماتی می شود. من با این نظر موافق نیستم چون به گمان من آقای دکتر روحانی هوشیارتر از آن است که ترسیم خطوط سیاسی آینده ایران و نظام جمهوری اسلامی را درگیر این گونه بازی های  کهنه و سراسر ابهام نماید. گمان یا برداشت من از این اقدامات سی آی ای این است که هدف ایالات متحده تحکیم سناریوهای شصت ساله امریکایی – انگلیسی است در شرایط اخیر جامعه ایرانی در داخل و خارج که آن سناریوی کهنه را پس از شش دهه مورد تردید و پرسش قرار می دهد. سناریوی شصت ساله تحریف تاریخ ایران که به گفته دکتر کریم سنجابی، از یاران و طرفداران متعصب مصدق، در تاربخ 22 بهمن 1357 که "این انقلاب خرمنی است که تخمش را مصدق کاشت". بدیهی است که از دید سی آی ای و بی بی سی اگر در این سناریوی 60 ساله تردید و تزلزل راه یابد، ملت ایران پی به این حقیقت خواهد برد آن  قدرتی که جاده را به نام مصدق برای سرنگونی پهلوی هموار کرد، جز امریکا و انگلیس نبود. به همین دلیل است که نمایندگان این دو قدرت در بی بی سی و صدای امریکا امروز دست از هیچ جنگ تبلیغاتی برای سرپا نگهداشتن باقیمانده این سناریوی به تزلزل افتاده 60 ساله خود داری ندارند.
  
در اینجا ضروری است اشاره شود که هموار کردن جاده ها برای سرنگونی پهلوی هیچ ربطی به انقلاب اسلامی ندارد. چون آنچه دکتر کریم سنجابی می گفت مربوط بود به خرابکاری های 60 ساله جبهه ملی و حزب توده و همه شعبات و منشعباتش، به ویژه در اخرین سال نظام پهلوی.
 مهاجرت آیت اله خمینی از نجف به پاریس در پائیز 1357 و به حضور ایشان شتافتن مدعیان ملی گرایی مصدقی، سبب برملا شدن بی اعتقادی آنان به شعارهاشان شد و راه را برای تبدیل آن حرکات حساب نشده به "انقلاب اسلامی" هموار نمود، و حقیقتا باید تبدیل آن بلوای قدرت طلبی و انتقامجویی قبیله ای به انقلاب اسلامی را دگردیسی میمنت اثری دانست که از متلاشی شدن حتمی کشور در جنگ تحمیلی و کشمکش های چریکی اجنتاب ناپذیر پسا انقلابی، جلوگیری کرد. در اینجا باید تاکید شود که جنبش ها و تحرکات اسلامی در آن دوران کاملا با حساب تلاش مصدق ستایان متعصب تفاوت داشت. درحالی که مصدق ستایان متعصب فضای سیاسی جامعه ایرانی را بر اساس تشویق های حزب دموکرات امریکا و سیاست خارجی بریتانیا مسموم کرده و دچار عصبانیت فراوانی نمودند و جامعه عصبانی ایران را به سوی یک سلسله تظاهرات انتقامجویانه و حرکات مطالعه نشده از اوایل سال 1356 سوق دادند تا آنجا که سرشناسانی از بیگانگان بری از هر گونه شایستگی اخلاق سیاسی مانند ويليام رمزی کلارک William Ramsey Clark، دادستان کل امریکادر دولت های حزب دموکرات، فرد هلیدی Fred Haliday های انگلیسی، و اریک رولو Eric Rolloهای فرانسوی، دست در دست بازرگان ها و سنجابی ها و فروهرهای ایرانی و ده ها تن دیگر از پیروان مکتب قهرمان پرستی مصدقی در خیابان های تهران برای استقلال و آزادی ایران فریاد زدند، حرکات و جنبش های اسلامی از سرچشمه یک تاریخ سیصد ساله – کم یا بیش - آبشخور داشت و نمی توانست هیچ ربطی به سیاست های انگلیسی و امریکایی داشته باشد.

نقش بریتانیا و امریکا در رویدادهای مرداد 1332 (بر گرفته از مقاله 28 مرداد کودتا بود یا ضد کودتا؟)  
نکته بسیار مهمی که نمی تواند در این ماجرا ها نادیده انگاشته شود همانا دشمنی های دولت بریتانیای ظاهرا شکست خورده از مصدق بود که سخت در پی تلافی می کوشید دولت او را سرنگون سازد، ولی در دنیای پس از جنگ جهان گیر دوم، دیگر توان و امکان دخالت مستقیم در امور داخلی ایران به سبک و سیاق دوران استعمار را نداشت. به این دلیل، وینستن چرچیل Churchill Winston، نخست وزیر و رهبر جنگی بریتانیاکه از آغاز روی کار آمدن پهلوی در ایران و آغاز سرکشی های ایرانیان در برابر امیال و منافع استعماری بریتانیا که آخرین مراحل آن نجات خوزستان و ملی کردن نفت بود، بی پرده نسبت به ایران و ایرانی دشمنی می ورزید، دست به دامان ایالات متحده شد تا در انتقامجویی وی علیه ایران و ایرانی  شرکت کرده و در زیر و رو کردن نظام حکومتی ایران یاری رسان باشد. ولی دولت حزب دموکرات که همیشه حامی و پشتیبان مصدق و مصدقی ها در ایران بوده و هنوزهم هست، واکنشی مثبت به خواست های چرچیل نشان نمی داد. هنگامی که دولت جمهوری خواه در سال 1953 به ریاست جمهوری ژنرال آیزنهاورEisenhower  Dwight به قدرت رسید، سازمان سیا CIA که از قبل نگران تلاش های حزب توده در اتحادی نانوشته با مصدق و یاران بود، سرگرم تهیه طرحی بود برای مقابله با آن وضع  که طرح آژاکسOperation Ajax نامیده می شد. عنوان رسمی این طرح "سرنگون کردن نخست وزیر ایران، مصدق (نوامبر 1952- اوت 1953) - Overthrow of Premier Mossadeq of Iran (November 1952 – August 1953)" بود، ولی عوامل سیا (سی آی ای) به شیوه عامیانه از آن به عنوان "طرح کودتا" یاد می کردند. 
در اینجا ضرورت به تاکید دارد که مداخله بیگانه در امور داخلی کشور ما در آن تاریخ، تحت عنوان "کودتا" یا هر عنوان دیگری محکوم است و به همین دلیل خانم مادلین آلبرایت Madeleine Albright وزیر خارجه ایالات متحده امریکا در دولت حزب دموکرات در سال 2000، آن اقدام را "نادرست"خواند ولی مصدق ستایان حرفه ای نام "عذر خواهی" ایالات متحده را بر گفته او گذاشتند، غافل از این که "عذر خواهی" مرحله ای بسیار حساس و حساب شده در روابط بین الملل است و مستلزم تعهد پرداخت های بزرگ به عنوان غرامت، در حالی که وزیر خارجه دولت دموکرات بیل کلینتن Bill Clinton با طرح آن مطالب فقط خواسته است که سیاست خارجی دولت های حزب جمهوری خواه را "ضد دموکراسی" قلمداد کرده و حزب رقیب را در دیده رای دهندگان امریکایی محکوم کند. آنچه خانم آلبرایت گفته بود هیچ شباهتی به عذر خواهی نداشت، وی گفته بود:
  
The Eisenhower administration believed its actions were justified for strategic reasons. But the coup was clearly a setback for Iran's political development and it is easy to see now why many Iranians continue to resent this intervention by America.   
یعنی: دولت آیزنهاور باور داشت که اقدامش (در ایران) به دلایل استراتژیکی مشروع بوده است. ولی کودتا آشکارا یک عقب نشینی در کار توسعه سیاسی ایران بود و حالا به آسانی می توان دید چرا بسیاری از ایرانیان در برابر این مداخله امریکا همچنان مخالف هستند.  
   به هر حال، استفاده از عنوان "کودتا" در این برخورد، استفاده ای دیمی (غیر علمی) بود که متاسفانه از آن تاریخ به بعد در بحث های عامیانه به همان صورت استفاده شد و استنباط "کودتا" بودن حرکت های روز 28 مرداد را نزد همگان، از ماموران اطلاعاتی امریکایی – انگلیسی گرفته تا استادان دانشگاهی ایرانی متداول نمود. استفاده دیمی یا غیر علمی از اصطلاحات علمی در همه جوامع جاری است، ولی نه به اندازه آنچه در کشور ما که هیچ یک از اصطلاحات و مفاهیم علمی حتی در دانشگاه های ما تبیین و تشریح نمی شود. برای مثال، در ایران دهه 1340 و اوایل دهه 1350که دوران پدیده "ولیعهد" برای سلطنت بود، پدران میانسال به کنایه از عنوان "ولیعهد" خود در اشاره به فرزندان ذکور اولشان استفاده می کردند، قطعا با آگاهی از این که این استفاده یک استفاده دیمی کنایه آمیز از آن اصطلاح یا عنوان بوده است نه بیان واقعیت. در ایالات متحده امریکا و اروپا هم هرگاه همکاران رقیب در تشکیلاتی توانستند یکدیگر را از شغل و مقامی سرنگون کنند، می گویند علیه آن فرد کودتا کرده اند. ولی آنان این استفاده دیمی کنایه آمیز از اصطلاح "کودتا" را بیان واقعیت نمی پندارند و خود و دیگران را به اشتباه نمی اندازند. اما در ایرانی که این دقت های علمی در استفاده از مفاهیم و اصطلاحات علمی وجود ندارد، رویداد 28مرداد 1332 به گونه ای جدی و رسمی "کودتا" با تعاریف علمی آن فرض شده است، بی آنکه توجه شود آقای مصدق رئیس نظام حکومتی، یا "اتا" نبود که علیهش "کو" صورت گیرد. او نخست وزیر معزولی بود که چند روزی را به گونه ای غیر قانونی به حیات باقیمانده دولتش ادامه داد. کودتای واقعی را نخست وزیر وقت، آقای مصدق مرتکب شد که با تعطیل کردن همه ارکان نظام حکومتی وقت، و در راس همه آنها، با انحلال مجلس شورای ملی، عالی ترین مرجع حکومت مردمی را، در 25 مرداد 1332 واژگون نمود.
 از سوی دیگر، شایان دقت است که منطق حکم می کند ریاست عالیه یک نظام حکومتی "اتا" نمی تواند علیه خود مرتکب کودتا شود. به همین دلیل، شایان توجه است که سند شماره 345 (از مکاتبات دیپلماتیک دولت امریکا مورخ 25 مرداد 1332) از قول سفير امريکا در بغداد اشاره دارد که شاه ايده "کودتا" عليه نطام حکومتی را مسخره دانسته و گفته است آنچه (در تهران) اتفاق افتاد در حقيقت ضد کودتا بود.
دونالد ویلبر Donald Wilber عضو برجسته سازمان سیا در تدوین طرح آژاکس، در گزارشی که از "طرح سرنگون ساختن دولت مصدق" دارد و مهمترین، گویاترین و صریح ترین سند رسمی (دولتی) در باره آن عملیات شمرده می شود، نه از کودتا، بلکه از "سرنگون کردن" نخست وزیر مصدق در ایران سخن به میان می آورد. حتی مامور عملیاتی آن طرح در تهران، یعنی کرمیت روزولت Kermit Roosevelt  که به شهادت همسرش در خاطره نویسی های خود در کهنسالی سخت دچار مشکل خود بزرگ بینی شده و از نقش "بزرگ" خود در "کودتا"ی مرداد 1332 داد سخن داده است، کتاب خاطرات خود در باره آن رویدادها را به درستی "ضد کودتا – Countercoup" (1) عنوان داده است. نوشته های رسمی و مستند ویلبر ابتدا به صورت کتابی زیر عنوان "سرنگون کردن مصدق، نخست وزیر ایران" در ماه مارس 1954 توسط سی آی ای CIA منتشر شد. بعدها، در تاریخ 16 آوریل 2000 یک گزارش 80 صفحه ای از خلاصه آن کتاب در نیویورک تایمز انتشار یافت که در آن به تفصیل در باره نارسایی و ناکارامدی اجرای آن طرح سخن رفته و رسما و کتبا اقرار می شود  که شاه تا آخرین لحظه با هرگونه کودتا برای سرنگون کردن مصدق مخالف بود (2). در همین رابطه، دکتر محمد علی موحد که تحقیقات خوبی را در باره مساله ملی کردن نفت و حوادث مرداد 1332 در ایران انتشار داده است، به اتکای اسناد دولتی امریکا، بی پرده تایید می کند که "شاه، حتی در آن ایام که تیرگی روابط او و مصدق به بالاترین درجه رسیده بود، با روی کار آوردن زاهدی از راه کودتای نظامی مخالفت می نمود..." (3).  شایان توجه است که سپهبد زاهدی هم به اعتبار اسناد و شهادت های یاد شده، تا آخرین لحظات از سرهنگ نصیری می خواست که ابلاغ فرمان عزل مصدق به هیچ وجه نباید به صورتی باشد که جنبه کودتا را بخود گیرد. به همین دلیل است که همه اسناد مکتوب و شهادت های دست اندرکاران، تایید دارند که سرهنگ نصیری و همراهانش از گارد شاهنشاهی، در اقدامی مسالمت آمیز، فرمان عزل مصدق را با همکاری نظامیان از ارتش انشعابی مصدق به ریاست ستادی سرتیپ ریاحی که حافظ محل اقامت وی بودند، به مصدق ابلاغ کردند، ولی به دستور ایشان، در ادامه کودتای خزنده اش، بازداشت شده و به زندان افتادند. 
اسناد دولتی ایالات متحده مکرر سخن از آن دارند که شاه از هرگونه اقدام کودتا مانند علیه مصدق و دولتش پرهیز داشت. سند شماره 303 مورخ 23 فوریه 1953 برابر با 4 اسفند 1331 از سری اسناد یاد شده برای مثال، می گوید: شاه دیروز عصر اظهار داشت که هنوز با نخست وزیری زاهدی مخالف است (4). یا اینکه سند شماره 329 مورخ 30 می 1953 برابر با 9 خرداد 1352،تصریح دارد که شاه برای نخست وزیری سپهبد زاهدی سه شرط تعیین کرده بود. شرط اول اینکه او باید از طریق های قانونی و پارلمانی به قدرت رسیده و دولت را تشکیل دهد (5).

ما شایعه پردازان حرفه ای با این حقایق مستند و متقن چه کردند؟
شرح این رویدادها از آن تاریخ وارونه تحویل جامعه سیاسی و دانشگاهی ایرانی شد، در شرایطی که هیچ کس را حتی یارای تکذیب دروغ پردازی ها نبود، مبادا دچار انگ آماده و زیاد استفاده شده "طرفداری از رژيم" یا "نوکری انگلیس" شود. تاکتيک ترور شخصيت منتقدین به اتهام "مزدوری رژیم" یا طرفداری از "سياست های انگليسی" جلوی هرگونه انتقاد نسبت به اقدامات پرسش برانگيز مصدق بين سال های 1329 تا 1332 را گرفت و از انتقادی موثر نسبت به اقدامات ایران برانداز یارانش در هیجان آفرینی ناشی از وارونه نویسی تاریخ در دوران پس از رویدادهای مرداد 1332 تا 1357 جلوگیری کرد. در چنان محیطی خفقان آور که درست شده بود، این گونه وانمود گردید  که ماجراهای مرداد 1332 حاصل اختلافات واقعی و مشروع سران سیاسی کشور نبود، بلکه ناشی از دشمنی های ایدئولوژیک امریکا و انگلیس با "ناسیونالیزم" و دموکراسی خواهی مصدقی بوده و سران سیاسی کشور که با خودسری های مصدق مخالفت داشتند، همه نوکر و مزد بگیر "انگلیس" و پادو های "کودتای سیاه امریکایی" بودند. هنگامی دورنمای شتر گاو پلنگ شده این حقایق بهتر شناخته می شود که توجه کنیم کار این وارونه نویسی تاریخ تا آن اندازه بالا می گیرد که بی بی سی  BBC (رادیو و تلویزیون های اصلی بنگاه سخن پراکنی بریتانیا) بیش از هر رسانه دیگری در جهان این جنبه خاص از وارونه سازی حقایق تاریخی ایران مرداد 1332 را تبلیغ کرده و می کند. گل سر سبد ده ها و صدها برنامه به اصطلاح مستند تهیه و انتشاریافته در راستای این وارونه سازی تاریخی توسط بنگاه سخن پارکنی بریتانیا، برنامه مفصلی بوده است که از سوی تلویزیون بی بی سی2 زیر عنوان "پایان امپراتوری - End of Empire" تهیه شده و تاکنون صدها بار از همان شبکه و شبکه های دیگر بی بی سی و دیگران پخش شده است (6). 
  همراه این وارونه نویسی، دروغ پردازی، و تزویر و عوامفیبی حمایت شده از سوی وابستگان حزب دموکرات ایالات متحده امریکا و تصمیم گیران سیاسی بنگاه سخن پراکنی بریتانیا که توام با خشونت و انتقامجویی های خانمان برانداز به خورد نسل های ایرانی داده شد و این فرهنگ سیاسی منحط "سیاه" و "سفید" دیدن مسائل و قانون گریزی و مسؤلیت ستیزی ابدی نصیب ما فرزندان ایران گردید که در آن: سیاست به معنی "دروغ" گفتن برای فریفتن"عوام" است. در این وارونه نویسی تاریخ، در بزرگ جلوه دادن نقش "کودتای سیاه امریکایی" تا آن اندازه اغراق شد که گاه حتی به صورت سناریویی در آمد متکی بر باور دینی یهودی "آرماگدون – Armageddon= نبرد سپاه شیطان برای رساندن بشریت به آخر زمان" - چیزی شبیه ظهور خر دجال در اسلام - در آمد و این آرماگدون امریکایی زندگی سیاسی جهان بشری را دگرگون کرده و صهیونیزم را نه تنها بر ایران، که بر نسل بشر مسلط ساخته است. 
جبهه ملی و همه شعبات و منشعباتش که در شایعه پردازی برای ترور شخصیت رقیبان و مخالفان مصدق، مهارت لازم را از یاران خود در حزب توده و همه شعبات و منشعباتش کسب کرده بودند، نقش اختلافات کاملا بر حق داخی را در مورد چگونه ملی کردن نفت و خنثی نکردن ارکان حکومت، بطور کلی تحت الشعاع سناریوی "توطئه کودتای امریکایی" خود قرار دادند و همه رقیبان و مخالفان مصدق را مزد بگیر شرکت نفت و یا نوکر امریکا و انگلیس قلمداد کردند. شاه در این توطئه های ترور شخصیت تبدیل به یک آدمک مصنوعی خائن بالفطره شد که خداوند او را فقط برای نوکری امریکا و انگلیس خلق کرده بود: کار انگ زدن به آیت اله سید ابوالقاسم کاشانی، رئیس وقت مجلس شورای ملی در مرداد 1332،  تا آنجا بالا گرفت که نه تنها آن روحانی میهن دوست و دانا "مزدور" انگلیس" قلمداد شد که شایع کردند زیر ریش هر روحانی را که بازرسی کنید نوشته است "ساخت انگلیس" و این جسارت ناجوانمردانه را تا شب انقلاب اسلامی ادامه دادند. در فردای انقلاب یاد شده این شعارهای چندش آور فقط به این دلیل متوقف شد که آقایان بر این گمان شدند که ادامه آن زشت کاری ها می توانست فرصت رخنه کردن در نظام جدید را از آنان بگیرد: سرلشکر  وطن پرست فضل اله زاهدی به نوکر خارجی مبدل شد: سیاستمدار وطن دوست، قوام السلطنه و برخی از یاران مصدق که به طور موقت یا برای همیشه از او روی برتافتند مانند  سید ابوالحسن حائری زاده، حسین مکی، دکترمظفر بقایی و ده ها تن دیگر، بی مهابا خائن قلمداد شدند. حتی خلیل ملکی که در خطاب به مصدق گفته بود: " این راهی که شما می روید به جهنم است ولی ما تا جهنم هم با شما می آئیم" به جرم روی برتافتن موقت از مصدق "خائن" قلمداد شد. آنان حتی از تهمت های ناجوانمردانه علیه سیاستمدار برجسته دیگر، دکتر علی امینی، از بستگان مصدق که در آن ماجرا ها فقط از او انتقاد می کرد، خود داری نورزیدند. آنان دروغ گویی و تحریف تاریخ را حتی در ویکیپدیای آیت اله کاشانی (دانشنامه اینترنتی بی طرف در گوگل امریکایی) منعکس کرده و نوشتند که ایشان پس از مرداد 1332 نسبت به اعمال خود علیه مصدق "توبه" کردند. در همان دانشنامه بی طرف این شایعه پردازان دکتر غلامحسین صدیقی، آن فرزند صدیق وطن را که وفاداریش به مصدق تا آخرین لحظات، علیرغم انتقادات اساسی نسبت به او، ناشی از پایمردی در "تعهد" همکاری با دولتی بود که ظاهرا متعهد به مدیریت دموکراتیک امور و خدمت به منافع ملی وطن بود، نوکر بی اختیار و پادوی سیاسی مصدق قلمداد کرده و به دروغ نوشتند که او دعوت شاه در سال 1357 برای تشکیل دولت را رد کرد و از شاه خواست که از ایران خارج شود: یعنی دروغی شاخدار که حقیقت را به توان 180 درجه وارونه می کند. 

نتیجه
امروز توجه بی طرفانه دانشگاهی به تاريخ حوادث ياد شده است که می تواند، در راستای نجات از فرهنگ سیاسی منحط کنونی، ما را با اين حقيقت آشنا سازد که همه بازیگران حوادت یاد شده آدم های معمولی بودند با محاسن و معایب آدم های معمولی در کار: هیچ کدام از آنان قهرمان نبود و هیچ يک به ایران خیانت نکرد. در مورد مصدق در رابطه با دو مسئله اساسی: ملی کردن نفت اجرا شده به شیوه خاص او" و "سرنگون کردن قانون اساسی کشور"، نتوانسته ام خود را به "خطا" یا "اشتباه" فرض کردن آن اقدامات راضی کنم. چون در هر دو مورد، زمان زیادی به تعمد و لج بازی گذرانده شد که نمی تواند یک اشتباه ناگهانی در یک وضعیت اضطراری پیش بینی نشده فرض شود: در هر دو مورد تعمد در بی اعتنایی به مخالفت مخالفان و نصیحت و راهنمایی های موافقان، اعم از دوستان دلسوز و مشاوران کارشناس، نمی تواند به حساب "خطا" یا "اشتباه" گذاشته شود. آیا او با این اقدامات حیرت انگیز و توجیه ناشدنی بر اساس منطق طبیعی، می خواست خود به حکومت برسد؟ می خواست قاجار را به حکومت برگرداند؟ و یا به باور دکتر محمود کاشانی دست در دست انگلستان می خواست نهضت ملی کردن نفت ایران را واژگون کند"؟ (7) من ترجیج می دهم تا کشف و انتشار اسنادی بازهم تازه تر و گویاتر از داوری نهایی در این مورد ویژه خود داری ورزم. در مورد حسین فاطمی باید اشاره شود که ابهام ها و تردید ها، حتی نزد مصدقی ها، خیلی بیشتر از آن است که بتوان وضعیت او را به اتهام ارتکاب به "اشتباه" خلاصه کرد. اما در باره دیگر بازیگران سه سال بحران (1329 تا 1332) قاطعا می دانم که هیچ یک از موافقان و مخالفان مصدق خیانت نکرد و برخی از آنان واقعا دچار خطا در تشخیص شدند و فاصله "خطا" و"خیانت" از زمین تا آسمان است. برخی از یاران اولیه مصدق مانند حائری زاده، خلیل ملکی، حسین مکی و دکترمظفر بقایی همان هنگام متوجه خطاها شدند و از مسیر خطا بازگشتند. برخی دیگر مانند دکتر صدیقی متوجه خطاها بودند ولی به دلیل پایبند بودن به اصول اخلاق در تعهد، تا آخر به تعهد اخلاقی به دولتی که فکر می کرد ملی و مردمی بود و برای گسترش دموکراسی به قدرت رسید، به انتقاد و نصیحت های دوستانه بسنده کردند. ولی برخی دیگر، مانند دکتر شایگان ها و مهندس بازرگان ها و دکتر سنجابی ها و شمار دیگری از همگنان، از همان تاریخ تا انقلاب اسلامی در ادامه خطاهای خانمان برانداز خود در تلاش انتقامجویی های قبیله ای به بهای نابود کردن آینده ملت ایران، تعصب خرج دادند.
و امروز توجه بی طرفانه دانشگاهی ما را با این حقیقت آشنا می سازد که بروز شکاف ملی ياد شده در نیمه دوم قرن بیستم ميان ملت سازان جامعه ایرانی سبب بروز لطمات شديدی به روند "ملت سازی" در ايران عصر مدرنيته شد: همین آشنایی می تواند برای ما آشکار سازد که چرا ملت سازی متکی بر ايرانی بودن، به جای حرکت به سوی يک هويت دموکراتيک، قانون گرایی، پایبندی به اصول شهروندی و... در مسير کشمکش های کشور برانداز، به ورطه سقوط کشيده شد. لج بازی های خشونت آميز، عصبانيت های دودمان برافکن، صحنه سازی های عوام فریبانه و استفاده ناجوانمردانه از توطئه ترور شخصیت همه آنهایی که با "من" مصدقی موافق نیستند، ملت ايران را بين دو اردوگاه متخاصم و هزاران شعبه و انشعاب در هر دو اردوگاه تقسيم کرده و به روزی نشانده است که امروز دو ایرانی حتی در خارج از کشور نمی توانند با هم وارد بحثی عادی در باره مسائل کشور و محیط خود شوند، بی آن که عدم توافق فکری منجر به دشمنی های خانمان برانداز میان آنان نشود. اين خصومت ورزی های ضد فرهنگی و ضد تمدنی و انتقامجویی های قبیله ای ناشی از آن در 50 - 60 سال گذشته و اصرار خارج از منطق برخی گروه ها در ادامه بی دليل خشم ها و خشونت های کهنه و اعتبار از دست داده، فضای فرهنگ سیاسی جامعه ما را این چنین مسموم کرده و جوانان کشور را نسبت به آینده نا امید ساخته است.

یاد داشت ها و منابع
1-Roosevelt, Jr., Kermit, Countercoup; the struggle for control of Iran, McGraw-Hill; First Edition, August 1979.                                                                                                     
2- Wilber, Donald, Regime Change in Iran, Overthrow of Premier Mossadeq of Iran, Special Report on the Iranian Coup of 1953, New York Times, 16 Apr. 2000            
3- موحد، دکتر محمد علی، همان.
4- سند شماره 303، مورخ 23 فوریه 1953، برابر با 14 اسفند 1331، اسناد منتشر شده از شورای روابط خارجی امریکا در رابطه با مسائل مربوط به ملی کردن نفت از سال 1329 تا 1333، جلد دوم ، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و اصغر اندرودی، تهران، انتشارات علمی 1377، صفحه 8- 947.
5- سند شماره 329، مورخ 30 می 1953 برابر با 9 خرداد 1332، همان، صفحه 16 – 1015.
6- BBC 2 Television, Anatomy of a coup d, etat, in the series ‘End of Empire’, broadcast at various times and dates on various BBC TV Channels.                                               
7- برای آشنایی با تفسیر تاریخی و حقوقی این دست خط نگاه کنید به: کاشانی، دکتر سید محمود، مداخله انگلستان و آمریکا برای براندازی نهضت ملی ایران، فصلنامه سیاست: مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، سال 37، شماره 1، بهار 1386، صفحه "47".